یک شنبه 20 آذر 1390برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : amir
یه روز یه پیرمردی عزرائیل رو می بینه که داره از دور میادطرفش. ازترس جونش فرارمی کنه می ره داخل یه مهد کودک کنار بچه ها می شینه شروع می کنه به بیسکویت خوردن. نظرات شما عزیزان:
جوك های توپ فقط بيا تو بخند درباره وبلاگ آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||||||||||||
|